اتفاقی به اسم "ایزوله"

"ایزوله" در سال ۲۰۱۵ پس از دیدار من و ایرج جنتیعطایی و شیدا جهانبین در کشور هلند اتفاق افتاد؛ یعنی همان اولینباری که با ایرج جنتیعطایی همکلام شدم. میخواستیم موزیک من و ترانههای او را روی هم بریزیم و کاری نو ارایه دهیم. چند ماه بعد از اولین دیدارمان، ایرج جنتیعطایی همراه چند ترانه همین آلبوم، به آلمان و خانه من آمد؛ آغازی بر روزگار پر ماجرای "ایزوله".
ترانههای "تبعیدی" و "شبگوشه" همان دو ترانهای است که ایرج جنتیعطایی با خود به همراه داشت. ترانهها را به دستم داد و برای چند ساعتی تنهایم گذاشت. ملودی "تبعیدی" را در همان نیمساعت اول ساختم و بخشی از ملودی "شبگوشه" همانجا که میگوید "کجای امشب رو خوبه واسه یک خاطره برداشت" اتود زدم. وقتی جنتیعطایی با همان اتودهای اولیه مواجه شد، پیشنهاد داد که خودم کارهایش را اجرا کنم. هرچند مسوولیت خواندن شعرهای او برایم بزرگ و شوکآور مینمود؛ اما شاید قرار بود این "اتفاق" به انجام برسد.
بعد از چند ماه ارتباط اسکایپی با هم، تصمیم گرفتیم کار را شروع کنیم. برای دو هفته با هم به هلند رفتیم و در خانهای مشغول انتخاب شعرها شدیم و من شروع کردم به نواختن ملودیهای اولیه؛ تا آنکه بعد از دو سال، "ایزوله" زاده شد.
انتخاب شعرها کار راحتی نبود. برخی از آنها آفریدههای چندین سال قبل بود. اما میخواستم شعرها با روند فعالیتهای هنری که تا به حال تجربه کردهام، همخوانی داشته باشند. هرچند همیشه مضمونهای سیاسی و اجتماعی در شعرهای ایرج جنتیعطایی چشمگیر است اما نمیخواستم صرفا عاشقانه بسازم و بخوانم. میخواستم شعرهایی را انتخاب کنیم که این تعهد در آن نمایانتر است. این هشت شعر از میان یازده شعر با چنین محتوایی، من را به سمت ساخت ملودیها برد.
شعرهای "ایزوله" از قبل نوشته شده بودند برای همین باید مشخص میشد که ملودیها به چه سمتی میروند. فضاسازی موسیقی در این آلبوم بر اساس شعر اتفاق افتاد تا بتواند بستری فراهم کند برای درکی نو از شعرهای ایرج جنتیعطایی. این فضا، همان فضایی بود که من طی سالیان حیاتم در خارج از ایران، زندگی کرده بودم. شعرهای ایرج تمام صدای این سالها بود که باید در ساخت موسیقی آنها پیوستگی هم لحاظ میشد. برای همین فضاهای ترانهها تقریبا مشابه به هم هستند.
ما قرار بود یک مجموعه را کار کنیم. در این "مجموعه" شعر و موسیقی روندی موازی داشتند. میخواستم شعر، صداها، سازها و حتی نوع میکس همجنس باشند؛ نه آنکه شعرها حرفی بزنند و موسیقی چیز دیگری بگوید یا اینکه موسیقی مجالی برای درک ترانهها باقی نگذارد. محوریت این رویکرد باعث شد یکی از ترانهها را با ترانه "رویامو پس بده" جایگزین کنیم. قرار بود آلبوم با ترانهای به نام "خودکشی" تمام شود اما تصمیم گرفتیم "ایزوله" پایان دیگری داشته باشد و تکآهنگ "خودکشی" بعدتر منتشر شود.
در روند ساخت "ایزوله" چالشهای بسیاری داشتیم. من باید نسل خودم را با نسل ایرج جنتیعطایی پیوند میزدم. باید در خطی حرکت میکردم که نه تنها از هیچطرف نیفتم، بلکه دو طرف را به هم گره بزنم. مسوولیت سنگینی بود؛ نمیبایست همه چیز را مدرن میکردم که قالب اصلی ترانه بشکند و نامفهوم پیش رود و نمیبایست آنقدر فضا را کلاسیک میکردم که انگار هیچ اتفاق جدیدی نیفتاده است.
البته قطعا این آلبوم ادامه موسیقی دهه ۵۰ نیست. مگر آنکه سیر تکاملی موسیقی و انفجار سبک پاپ را در دهه ۵۰ لحاظ کنیم. به باور من اگر دهه ۶۰ را بدون انقلاب از سر میگذراندیم و چنین انقطاع موسیقیایی حاصل نمیشد، این آلبوم به لحاظ ساختاری میتوانست یکی از آلبومهای دهه ۶۰ باشد. من هم در ساخت "ایزوله" با همین نگاه پیش رفتم. من به دنبال سرنخهای قطعشده این ارتباط بودم. این سرنخها را میتوان در تمامی ملودیها یافت یا اوج آن در بخشهایی از ترانههایی مثل "تبعیدی" یا "خواهرک" خودنمایی میکند. اگر موسیقی را از ملودی ووکال این ترانهها برداریم و موسیقی دهه پنجاه بر آن سوار کنیم، کاملا قابل قبول همان دهه خواهد شد.
اما تصمیم گرفتم در این آلبوم به سمت ساده کردن موسیقی هم پیش بروم. در تجربه سالهای فعالیتم در عرصه موسیقی چه برای خودم و چه خوانندههای دیگر، همواره سعی کردم از پیچیدگی در موسیقیام سرمشق بگیرم. مثل پراگرسیو راک، گرانج، هاردراک. اما شنوندههای خارج از شبکه مخاطبان من، نمیتوانستند با آنها ارتباط عمیقی برقرار کنند یا حتی این ترس وجود داشت که موسیقی به خوبی فهمیده نشود. اما پیام این ترانهها روشن و واضح بود و ساده کردن موسیقی میتوانست گسترهی وسیعتری از مخاطبان را در بربگیرد. شعرها باید بستری میشد تا نسل امروز هم با آن ارتباط برقرار کند. این یکی از همان گرههایی بود که با آن دست و پنجه نرم میکردم.
چالشهایی از جنس دیگر هم داشتم. قبل از شروع کار، میخواستم جهان ترانههای ایرج جنتیعطایی را بیشتر و عمیقتر بشناسم. برای همین شروع کردم به دوباره گشتن و یافتن و خواندن از او؛ اینبار نه به عنوان مخاطب او بلکه همترانهاش. در همین گشت و گذارها به ترانه "بترس از من" رسیدم. بدون آنکه بدانم این ترانه چهار دهه پیش اجرا شده است، ملودی برایش ساختم و برای ایرج جنتیعطایی فرستادم. خوشش آمد اما گفت همان زمان، فرید زولاند و مرحوم آندرانیک این ترانه را آهنگسازی و تنظیم کرده بودند و عارف عارفکیا هم آن را خوانده بود. فرید زولاند اما پس از شنیدن ملودی جدید، موافقت کرد که کار با ارنج تازه منتشر شود.
یا در نمونهای دیگر، سختترین مرحله از ساخت "ایزوله" مرحله میکس آلبوم بود که تقریبا یک سال به طول انجامید. سازهای غالب در آن درامز، باس، الکتریک پیانو و گیتار الکتریک اوور درایو است که تقریبا در تمامی کارها شنیده میشود. البته سازهایی نظیر ساکسیفون، فلوت آلتو، ویولن سل و آکاردئون هم در بعضی کارها به کار گرفته شده است. مثلا در "رویامو پس بده" از آکاردئون دیجیتال استفاده کردم. اما میکس این صداها با هم و افرینش صدایی متفاوت، به جرات سختترین مرحله "ایزوله" بود.
من البته از نرمافزارهای خاص و عجیبی استفاده نمیکنم؛ همان نرمافزارهای استانداری هستند که دیگر آهنگسازان و تنظیمکنندگان هم استفاده میکنند اما روی صداهایی که انتخاب میکنم، با وسواس کار میکنم تا به رنگی مطلوب برسد.
اما در نهایت تصمیم گرفتم مسترینگ آلبوم را خودم انجام ندهم. حدس میزدم این آلبوم شنوندههای بیشتری داشته باشد و برایم مهم بود که کارها همتراز موسیقیهای بین المللی صدا دهد. برای همین به دنبال مسترینگ بسیار حرفهای بودم و آلبوم را به آقای Blankenberg معرفی کردم که کارهای سوپراستارهایی مثل لیدی گاگا، جاستین تیمبرلیک و اودو لیندنبرگ را مستر کرده بود.
او هم پس از شنیدن آلبوم با وجودی که به راحتی وقتی به کسی نمیدهد، مسترینگ "ایزوله" را پذیرفت. فردای همان روز با من تماس گرفت که پروداکشن آلبوم خوب است و او مسترینگش را انجام خواهد داد. برایم جالب بود کسی مثل او با بیست سال فعالیت حرفهای، با وجودی که معنی شعرها را نمیفهمید توانست با این موسیقی ارتباط برقرار کند. حس میکردم توانستم نمره قبولی را کسب کنم.
تا بالاخره "ایزوله" به دنیا آمد. آلبومی که تمامی شعرهایش برای من مفهوم پیشرفتهتری را از "غربت" نمایان کرد. من در خارج از ایران و در تبعید، در اتاقی زندگی میکنم که اتفاقات جهان را از پنجره آن مینگرم؛ بدون آنکه تعلقی به خارج از این اتاق داشته باشم یا در آن خارج، تعلقی نسبت به من وجود داشته باشد. این غربت نو، دیگر به جغرافیا و همنژادها یا همزبانهای دور و بر وابسته نیست. مهم نیست ایزوله کجا اتفاق میفتد بلکه انسان در زمانهای به سر میبرد که خودش را در هرکجا که باشد، ایزوله میکند. مثل همه آنهایی که در ایران هستند و تعلقی به آن ندارند یا مثل من که اینجا هستم و باز هم تعلقی ندارم. "ایزوله" محصول انزواییست که حکومتها به مردم جهان تزریق میکنند.
اما اگر بخواهم درباره سبک ایزوله حرف بزنم، باید بگویم که به هیچ ژانر مشخصی تعلق ندارد یا به چندین ژانر و سبک متعلق است. من هم نمیتوانم خودم را در سبک ویژهای تعریف کنم. البته به باور من هنر نباید به سبک و چهارچوبی پایبند و به آن وامدار باشد. مثلا ملودی میتواند ماهور باشد، باس لاین آن فانک باشد و روی آن پاپ خوانده شده باشد. موسیقی من قالبمند نیست. اما اگر ملزم باشم سبکی برای "ایزوله" انتخاب کنم؛ میتوانم آن را نزدیک به ژانر ایندیپاپ تعریف کنم.
از طرف دیگر، در این آلبوم نمیخواستم برای خواندن، صداسازی کنم و میخواستم از صدای خودم استفاده کنم. شاید بتوان گفت "ایزوله" سبک و لحن متفاوتی از کارهای قبلی من دارد. اما آلبوم قبلی من، "آدرنالیسم" سه سال پیش ضبط و منتشر شد. من هم دیگر آن مجید سه سال پیش نیستم. فکر میکنم طی سه سال گذشته زاویه نگاهم به موسیقی به ثباتی رسیده است که نیازی به هیجانهای گاه و بیگاه ندارد. در دنیای امروز من، دوست دارم موسیقیای که میشنوم از جنس "ایزوله" باشد.
خودم تمامی ترانههای آلبوم "ایزوله" را دوست دارم. اگر قرار به اسم بردن باشد "نگران من نباش" و "تبعیدی". ترانه "نگران من نباش" آخرین ترانهای بود که ساخته شد و به عنوان ترک اول آلبوم انتخابش کردیم. این ترانه از لحاظ حس و موسیقی نزدیکترین کار به حال امروز من است. در واقع "نگران من نباش" خود من هستم. به باور من "باید رفت" و خطر کرد. وگرنه هیچ اتفاقی در زندگی رخ نمیدهد. من هم با اتمام آخرین ترانه این آلبوم کندم و رفتم تا جای دیگری بایستم.
من به هر کدام از ترانههای این آلبوم حسهای جداگانهای دارم که برایم دوست داشتنی هستند. برای همین نمیتوانم بگویم مجموعه "ایزوله" یک هدف مشخص را نشانه گرفته است. هدف هر ترک، همان حرف و صدایی است که در خودش دارد. به همین خاطر است که میگویم جای خالی موسیقیهای مستقل در موسیقی فارسی کاملا نمود دارد. چون این نوع از موسیقی، گزارشی است از حال و زمانه خودش؛ گزارشی که به واقعیت موجود، نزدیکتر است. برای همین، کارهای آیندهام هم از لحاظ فرم و آهنگسازی در ادامه "ایزوله" خواهد بود.
حالا قرار است بعد از به دنیا آمدن "ایزوله" اولین کنسرت را سوم اکتبر در سالن "Capitol Theater" در شهر دوسلدورف آلمان برگزار کنیم. همانجایی که این آلبوم کلید خورد. اما میخواهیم "ایزوله" را بیجغرافیا به نزدیکی مرزهای ایران هم بیاوریم. جایی مثل آذربایجان، گرجستان یا ارمنستان.